اولین بارت بود...........
دیشب(92/11/03) داشتم سالاد الویه درست می کردم و دیدم داری بهم نگاه می کنی و می خندی.منم برای اولین بار بهت استخون مرغ رو دادم که بخوری.فکر نمی کردم خوشت بیاد.با یه ذوقی می خوردی که واقعا دیدنی بود.هول شده بودی و می خواستی همه استخونهاشو خودت بخوری.3تا استخون دستت بود و هی سعی می کردی تند تند بخوریشون.عکساتو بعدا می ذارم که بابایی اومد ازت گرفت.